عالی‌جناب
ارى اسامر ليلاى ليله القمر...
دی‌شب تمام خوابت را دیدم.. حیف که بعضی خواب‌ها را نمی‌شود نشان هر کس داد.. "من را نمی‌شناسی؟".. یادت نمی‌آید چه طور برای‌ت نوشتم که .. خوب نیستم.. می‌خواهم ببینم‌ت.. آمدی.. روی نیمکت نشستی . . آن بیماری لعنتی نفس از من گرفته بود. حرف نمی‌توانستم بزنم. شک نداشتم که بار آخری است که می‌بینم‌ات.. گفتم خیلی آدم‌ها.. خیلی آرزوهای بزرگ دارند.. من هم داشتم.. دیگر ندارم. از این‌که دیدم‌ت.. از این‌که این‌طور آمدی.. ویران کردی.. رفتی.. ناراحت نیستم.. گفتم می‌بخشی یک دقیقه.. رفتم پشت دیوار آجری دوباره.. نفس‌م بالا نمی‌آمد.. چشم‌های‌م سخت درد می‌کرد.. احساس می‌کردم نفسی که می‌کشم آغشته به خون است.. اما مهم نبود... برگشتم. گفتم برای‌ت از این‌که.. دیدمت.. از این‌که این طور.. یک روز عجیب پیدا شدی.. ناراحت نیستم. پشیمان نیستم. خوب می‌فهمم که این درد چه‌طور نابودم می‌کند... چه طور هیچ چیزی دیگر شادم نمی‌کند. ای دست تو سازنده‌ی دل‌های بزرگ... ای عشق نوازنده‌ی دل‌های بزرگ.. گفتم احساس می‌کنم که حالا دنیا را از یک و نیم‌متر بالاتر می‌بینم. شاید بالای آن درخت توت. یا آن درخت سیب. گفتم با این حال خراب. خواستم ببینم‌ت. بدانی که تمام است این داستان اما. من بی تو نیستم. با تو ام. و روی کاغذ نوشتم..اتفاقي نيست / اين اقاقياي دگرگون را / بردار / و با حوصله‌ی تمام / پرپر کن / بگذار برف دست‌هاي تو / آرام‌بخش  طوفان  در به دري‌ها  شود! / آمين!..
.. .
سوره‌ی نجم.. آیه‌ی ١٧.. آرام‌بخش ام‌شب من است .. ما زاغ البصر و ما طغی.. که آنچه از بصیرت به بصر آمد نه باطل است.. نه منحرف.. نه.. نیست.. والله که نیست.. تو یک روز عجیب.. که هوای سرد اطراف و نفس سرد اطرافیان سکوت‌م را سنگین کرده بود. آمدی.. پیدا شدی.. و من تو را دیدم.. و درست دیدم.. مستقیم. زیبایی‌ات تمام چیزی بود که می‌دیدم. و درست می‌دیدم. و از آن روز دیگر جز تو ندیدم. و به روح جبرئیل قسم که عین حقیقت است که لحظه‌ای نبوده بی‌تو باشم. حتی این روزها که فقط می‌روی.. حتی وقتی که به خواب‌م می‌آیی.. و سوال کنی.. یا چه .  که من شما را خوب نمی‌شناسم آقا.

گمان نبود که مرگ تو بینم اندر خواب
مرا به خواب گران کرده بی‌گمان رفتی
5 Comments:
Anonymous میثم said...
دیوانه ام می کند نوشته ات!
ادامه بده تا مرگم...فلانی!ء

Anonymous سمن said...
اينها را كه مي خوانم ميروم به جايي كه خيلي دوستش دارم به جايي كه خود خودم هست خيلي قشنگ مي نويسيد من نوشته هايتان را خيل يدوست دارم

Anonymous maryam bahrami said...
نوشته هایت دیوانه ام می کند

Anonymous Anonymous said...
چرا اون یکی وبلاگتونو (بلاگفا ) رو حذفش کردین ؟ می دونم جوابی نمی دین اما انصاف نبود نه اصلا من شکه شدم جدی میگم مثل اینکه یه کتاب خوب رو که تو کتابخونه ات باشه بیای یهویی آتیشش بزنی که دیگه هیچی ازش نمونه چرا حذفش کردی خیلی دلم می خواد که بدونم چرا حذفش کردین

Anonymous vb said...
زمان ش تمام شده بود. و همین که نام نکویی از اون به قول شما کتاب ببرن، خاطر نویسنده اش را خوش است... ممنون از لطف شما

Post a Comment